یک شنبه 20 فروردين 1398برچسب:, :: 16:28 :: نويسنده : Ehsan Masumi
روزي روزگاري در شهري دور افتاده و كوچك پسر بچه اي زندگي مي كرد به نام ساسي مانكن.اين پسر به دليل صداي بسيار خوبي كه داشت در تمام شهر معروف بود. هميشه از او براي اجرا در مراسم عروسي دعوت مي شد. با اينكه سن و سال كمي داشت اما از پس اين كار بسيار خوب بر مي آمد. كم كم آوازه صداي او در شهرها و روستاهاي اطراف هم پيچيد. پدر او كه ابتدا از مخالفان خواندن او بود وقتي ديد كه پسرش با اين كار مي تواند منبع در آمدي خوبي برايشان باشد او را تشويق هم مي كرد. روزي ساسي تصميم گرفت براي اينكه درآمد بيشتري كسب كند و همچنين پيشرفت بيشتري داشته باشد به تهران برود. او در تهران يك پسر عمه داشت كه دانشجو بود و در يك خانه دانشجويي زندگي مي كرد. وقتي از ترمينال تاكسي سوار شد تا به سمت دانشگاه برود در تاكسي يك آهنگ از سروش هيچكس شنيد كه مي گفت : « اينجا تهرانه يعني شهري كه /هرچي كه توش مي بيني باعث تحريكه!» اين مي توانست پيام مهمي براي كسي باشد كه براي اولين بار به تهران مي آيد. اما در آن زمان ساسي به اين گفته توجهي نكرد. روزها گذشت،ساسي با پسر عمه اش به مراسم عروسي مي رفتند و مي خواندند. كاسبي هم خوب بود اما امان از رفيق ناباب. كم كم پاي ساسي به پارتي ها خفن باز شد و در آنجا با مسائلي روبرو شد كه تا به حال در عمرش نديده بود و چون جنبه مواجهه با آنها را نداشت خيلي زود در آنها غرق شد. حالا ديگر ساسي كاملا عوض شده بود.يك روز وقتي به شهر خودشان برگشت تا پدر و مادرش را ببيند زماني كه پدرش قيافه و تيپ او را ديد او را از شهر بيرون كرد و به او گفت كه ديگر نمي خواهد او را در آن شهر ببيند چون مايه ي آبرو ريزي است! با دور شدن از خانواده ، ساسي هر روز بيشتر از پيش غرق مي شد. يك روز به طور اتفاقي يكي از آهنگهايي كه او در عروسي به همراه پسر عمه اش خوانده بود روي موبايل ها پخش شد. همه از سبك و شعرهاي جديدي كه مي شنيدند خوششان آمد. كم كم اين آهنگ در سراسر كشور پخش شد. ساسي كه شنيد آهنگش همه جا مشهور شده تصميم گرفت كه اين سبك جديد را ادامه دهد. او به همراه دوستان جديدي كه پيدا كرده بود گروهي تشكيل داد و آهنگهاي بيشتري خواند.شعرهاي آهنگ هاي او هيچ معناي خاصي نداشت.كلمه هاي بي ربط به شكل عجيبي به هم ربط داده مي شدند و گاهي اوقات هم براي جور شدن قافيه حرف هاي ركيك در شعر استفاده مي شد. ساسي يكبار هم در يكي از آهنگ هايش سروش هيچكس را به باد سخره گرفت و تا آنجايي كه مي توانست به او و گروهش فحش داد. اما در كمال تعجب مردم از اين نوع شعر بسيار خوششان آمده بود. همه مي دانستند كه اين شعر ها نوعي شر و ور هستند اما خودشان هم نمي دانستند كه چرا انقدر شيفته اين سبك شده اند. حالا ديگر ساسي مانكن حتي در كشورهاي خارجي هم طرفدار پيدا كرده بود. آهنگهاي او را همه جا مي شد پيدا كرد و همه آنها را گوش مي دادند از پير گرفته تا جوان. اما همزمان با اين جريان آلبوم هاي موسيقي ديگران نظير استاد شجريان داشت در مغازه ها خاك مي خورد. اينگونه بود كه در عرض يك مدت كوتاه سليقه و ذائقه يك ملت در موسيقي تغيير كرد و به سمت شر و ورهاي ساسي مانكني رفت. ساسي بسيار مشهور شده بود و از آنجا كه همانطور كه گفتم جنبه اين شهرت را نداشت با مشكلات زيادي روبرو بود كه در واقع خودش فكر مي كرد اينها برايش مفيد است.او پس از چند سال دچار اعتياد شد و شهرتش را از دست داد. ديگر زندگي سابق را نداشت و چيزي از گذشته برايش نمانده بود. يك روز در گوشه اي از پياده رو روي زمين نشسته بود كه سروش هيچكس را ديد كه به او مي گفت : « حالا فهميدي مرتيكه/ اينجا تهرانه يعني شهري كه/هر چي كه توش مي بيني باعث تحريكه؟!!!» از نظر خودم ای جمله ی هیچکس از 100تا فحش بد تره
نظرات شما عزیزان: ![]()
![]() |